ما یه سری آدم ساده ومعمولی بودیم که توی دفترخاطرات همدیگه جز یه قلب تیرخورده چیز دیگه ای به یادگار نذاشتیم ؛یعنی بلد نبودیم خاص دروغ بگیم و چشامونو قایم کنیم تا لو نریم
ما حکم همون یه نخ سیگاربهمن رو داشتیم ته جیب بقیه که هیچ وقت به چشم نمیومد، مگر در زمان خماری و بی کسی که اگه تا ته خونمونو نمی مکیدن و زیرپا له مون نمی کردن، خالی نمیشدن وآروم نمیگرفتن.
همونایی که هیچ وقت دلیل دلتنگی کسی نیستن و با یه " عزیزم" شنیدن کل حواسشون پرت میشه توی حیاط خیال همسایه و تا خود صبح رویا می بافن ؛ با بارون دلشون میگیره و روی در ودیوار اتاقشون هیچ عکسی از هنرپیشه ی خوش چهره ی سر تیتر مجلات نیست؛ هیچ وقتم توی دنج ترین کافه ها کسی منتظرشون نیست تا وقت وبی وقت به سلامتی مستی چشماشون قهوه ی تلخ سفارش بده
ما خیلی خنگ بودیم و هیچ وقت هجای خنده هامونو رو با ناز ادا نکردیم تا دل کسی بلرزه ؛ بلد نبودیم عطر فرانسوی رو طوری کنار لاله ی گوشمون بپاشیم تا "بوی جنون" بیاد ازمون ،حالا چه نزدیک باشیم چه نزدیک تر؛ آره " منزوی جان"! ما دیوونه نبودیم
ناگفته نمونه ما هم زلفامون خوشگل بودن و بلند ولی همیشه قایمشون کردیم تا مبادا کسی بگه "گره از زلف یار بازکنید"! ما هم با خیلی از آهنگا خاطره ساختیم بدون اینکه مخاطب خاص داشته باشیم ؛ آره ماهم توی بی خوابی هامون خوندیم "اونکه رفته دیگه هیچ وقت نمیاد" اما اونکه رفته بود "خودمون" بودیم !اونکه که هیچ وقتم نیومد باز" خودمون" بودیم
سرمون پایین بود و اردیبهشت هی رفت و اومد ولی کسی به دیدارمون نیومد ؛ سرمون پایین بود و کسی مارو ندید و هی تنه خوردیم وگفتیم اشکالی نداره و تموم دردشو هل دادیم ته گلومون تا بره پایین و بشینه روی دلخوشی هامون
ما نخواستیم خاص باشیم ؛
بلد نبودیم خاص باشیم ؛ همیشه قایمش کردیم و باختیم.
ختم کلام!!!
درباره این سایت